مسايل‌ مهم‌ و اساسي‌مديريت‌ آبخيزها در کشورهاي‌ در حال‌ توسعه‌ ( مقالات آبخيزداري )

مفهوم‌ آبخيزداري‌ ابتدا با بحث‌ کنترل‌ تند آب‌ها در کشورهاي‌ اروپايي‌ ابداع‌ و آغاز شد. اين‌ امر به‌ طور عمده‌

  شامل‌:عمليات‌ کنترل‌ سيل‌ و کنترل‌ واريزه‌ها در رودخانه‌ها و حوزه‌هاي‌ آبخيزمناطق‌ کوهستاني‌ مي‌شود. در ابتداي‌ قرن‌ گذشته‌ و همزمان‌ با آغاز دوره‌جديدي‌ از مفهوم‌ و نوع‌ عمليات‌ آبخيزداري‌ در کشورهاي‌ امريکاي‌شمالي‌ به‌ مرور توجه‌ و تاکيد بيشتري‌ به‌ مديريت‌ اراضي‌ بالادست‌ و نيز به‌منافع‌ ناشي‌ از آب‌ و مسايلي‌ چون‌ توليد آب‌، کيفيت‌ آب‌ و پيشگيري‌ ازسيلاب‌ معطوف‌ گرديد.

از هنگامي‌ که‌ بحث‌ مديريت‌ آبخيزها به‌ کشورهاي‌ در حال‌ توسعه‌ نيزگسترش‌ يافت‌ با توجه‌ به‌ شرايط ويژه‌ اين‌ کشورها، توجه‌ و گرايش‌بيشتري‌ به‌ سوي‌ مديريت‌ اراضي‌ شامل‌: کنترل‌ فرسايش‌، کنترل‌ رسوب‌ وکنترل‌ سيل‌ پديد آمد.

در دهه‌هاي‌ اخير توجه‌ به‌ مسايل‌ زيست‌محيطي‌ و زيستگاه‌هاي‌طبيعي‌ در اولويت‌ برنامه‌هاي‌ مديريت‌ آبخيزها قرار گرفته‌ است‌. متعاقب‌اين‌ مفاهيم‌ و گرايش‌ها مفهوم‌ جديدي‌ به‌ نام‌; مديريت‌ جامع‌ حوزه‌هاي‌آبخيز ابداع‌ شد.

همزمان‌ با گسترش‌ و تعميم‌ مباحث‌ مديريت‌ آبخيزها به‌ کشورهاي‌مختلف‌ جهان‌، سياستگزاران‌ و برنامه‌ريزان‌ در کشورهاي‌ در حال‌ توسعه‌احساس‌ نوعي‌ سردرگمي‌ و ناهماهنگي‌ در قبال‌ پتانسيل‌ها و اهداف‌برنامه‌هاي‌ مديريت‌ آبخيزها، حفاظت‌ خاک‌ و توسعه‌ روستايي‌ کردند. اين‌سردرگمي‌ و ناهماهنگي‌ باعث‌ اجراي‌ برنامه‌هاي‌ غلط و ناهماهنگ‌ و درنهايت‌ اتلاف‌ منابع‌ شد. گردهمايي‌ها و کنفرانس‌هاي‌ بين‌المللي‌ متعددي‌در دهه‌هاي‌ اخير در خصوص‌ مديريت‌ آبخيزها و برنامه‌هاي‌ آن‌ تشکيل‌گرديد تا اين‌ ناهماهنگي‌ها و سردرگمي‌ها را مرتفع‌ سازد، اما اغلب‌ اين‌مباحث‌ به‌ نتيجه‌ مشخص‌ و روشني‌ دست‌ نيافتند.

موارد مهم‌ مورد بحث‌ در مديريت‌ آبخيزها:

در اين‌ مقاله‌ به‌ طور اجمال‌ در خصوص‌ شش‌ مورد مهم‌ در اکثرکشورهاي‌ در حال‌ توسعه‌ بحث‌ خواهد شد. جزييات‌ هر يک‌ از اين‌ مواردمورد بحث‌ و بررسي‌ قرار خواهد گرفت‌ و کوشش‌ مي‌گردد که‌ تصوير جامع‌و کاملي‌ از هر يک‌ از مسايل‌ مورد اشاره‌ ارايه‌ شود تا در ادامه‌ و دربحث‌هاي‌ آتي‌ بتوان‌ با نتيجه‌گيري‌ منطقي‌ از اين‌ مباحث‌ درصددبهره‌گيري‌ از مابع‌ مديريت‌ آبخيزها در کشورهاي‌ در حال‌ توسعه‌ برآمد.

ة چه‌ کسي‌ بيشترين‌ بهره‌ را از اجراي‌ برنامه‌هاي‌ آبخيزداري‌مي‌برد؟

نخستين‌ سوال‌ و ملاحظه‌ برنامه‌ريزان‌ و سياستگزاران‌ در طراحي‌برنامه‌ها و پروژه‌هاي‌ آبخيزداري‌ اين‌ است‌ که‌ چه‌ گروه‌ يا گروه‌هايي‌ ازبرنامه‌هاي‌ آبخيزداري‌ متنفع‌ خواهند شد؟ اهالي‌ بالادست‌ يا مردم‌پايين‌دست‌؟

در اکثر کشورهاي‌ در حال‌ توسعه‌ مردم‌ بالادست‌ به‌ طور عمده‌ شامل‌کشاورزان‌ خرده‌پا مي‌باشند، در حالي‌ که‌ اهالي‌ پايين‌دست‌ را ساکنين‌شهرها و روستاييان‌ و کشاورزان‌ متوسط تشکيل‌ مي‌دهند.

تلاش‌ دولت‌هاي‌ در حال‌ توسعه‌ در اجراي‌ برنامه‌هاي‌ آبخيزداري‌بيشتر بر روي‌ حفاظت‌ از اراضي‌ و امکانات‌ زيربنايي‌ پايين‌دست‌ از قبيل‌حفاظت‌ از مخازن‌، سيستم‌هاي‌ آبياري‌، سيستم‌هاي‌ تامين‌ آب‌، توليدبرق‌ و حفاظت‌ از جاده‌ها و پل‌ها از رسوب‌گرفتگي‌ و سيل‌ گرفتگي‌ متمرکزاست‌. حفاظت‌ از تاسيسات‌ عمومي‌ و نواحي‌ نسبتٹ توسعه‌ يافته‌پايين‌دست‌، يک‌ اولويت‌ جدي‌ براي‌ اکثر دولت‌هاي‌ کشورهاي‌ در حال‌توسعه‌ است‌. مساله‌ اساسي‌ اين‌ است‌ که‌ اجراي‌ چنين‌ برنامه‌هايي‌ متضمن‌منافع‌ اهالي‌ بالادست‌ نخواهد بود. اهالي‌ بالادست‌ به‌ طور عمده‌ فاقد برق‌،سيستم‌هاي‌ آبياري‌ و آب‌ آشاميدني‌ سالم‌ هستند.

با توجه‌ به‌ اين‌ که‌ حفاظت‌ از پايين‌دست‌ يک‌ راهکار کلاسيک‌ است‌،سوال‌ مهم‌ و اساسي‌ اين‌ است‌ که‌ چگونه‌ و چطور مي‌توان‌ کشاورزان‌بالادست‌ را متقاعد ساخت‌ که‌ در برنامه‌هاي‌ آبخيزداري‌ که‌ هيچ‌ گونه‌منافعي‌ در آن‌ ندارند، مشارکت‌ نمايند؟

از طرف‌ ديگر برخي‌ از دولت‌هاي‌ کشورهاي‌ در حال‌ توسعه‌، تاکيد وتمرکز زيادي‌ بر روي‌ نقش‌ برنامه‌هاي‌ آبخيزداري‌ بر افزايش‌ توليدمحصول‌ غلات‌ و توليدات‌ دامي‌ در مزارع‌ انفرادي‌ در حوزه‌هاي‌ آبخيزدارند که‌ منجر به‌ کاهش‌ توجه‌ به‌ حفاظت‌ از پايين‌دست‌ و منافع‌ ناشي‌ ازآب‌ مي‌شود.

از دهه‌ 1970 به‌ بعد بسياري‌ از دولت‌ها به‌ دنبال‌ راهکارهاي‌مديريت‌ جامع‌ بوده‌اند که‌ مشتمل‌ بر فعاليت‌هاي‌ توسعه‌ روستايي‌ درقالب‌ مديريت‌ جامع‌ بوده‌اند. هدف‌ اساسي‌ در اين‌ رويکرد، بهبود وضع‌معيشتي‌ و زيست‌محيطي‌ اهالي‌ بالادست‌، ساخت‌ جاده‌ها و مساکن‌روستايي‌، بازاريابي‌ براي‌ محصولات‌ روستاييان‌ و غيره‌ است‌، اغلب‌ به‌دليل‌ محدوديت‌ منابع‌ مالي‌، هدف‌ اصلي‌ و اساسي‌ حفاظت‌ از آبخيزها وزيستگاه‌ها قرباني‌ مي‌شود يا مورد مصالحه‌ قرار مي‌گيرد.

آيا برنامه‌هاي‌ آبخيزداري‌ بايد مباحث‌ حفاظت‌، توليد و يا توسعه‌روستايي‌ را مد نظر قرار دهد يا خير؟ جواب‌ اين‌ پرسش‌ بستگي‌ به‌نيازهاي‌ واقعي‌ و اولويت‌هاي‌ اهالي‌ حوزه‌ دارد، چرا که‌ مديريت‌ جامع‌،محلي‌ براي‌ اعمال‌ برنامه‌هاي‌ جمعي‌ و جامعه‌ محور است‌. لذا براي‌تضمين‌ موفقيت‌ چنين‌ برنامه‌هايي‌ منافع‌ پايين‌دست‌ و بالادست‌ تواما بايدمورد توجه‌ قرار گيرد و حد بهينه‌ و تعادل‌ بين‌ عمليات‌ حفاظتي‌،بهره‌برداري‌ و توسعه‌اي‌ رعايت‌ شود. بنابراين‌ برنامه‌ها بايد مورد حمايت‌اهالي‌ بالا و پايين‌دست‌ قرار گيرد و اين‌ تنها راه‌ پايداري‌ برنامه‌هاي‌آبخيزداري‌ است‌.

ة آيا بايد مشارکت‌ کنندگان‌ مورد تشويق‌ قرار گيرند؟

کشاورزان‌ و مردمي‌ که‌ در اجراي‌ برنامه‌هاي‌ آبخيزداري‌ مشارکت‌مي‌کنند بايد مورد تشويق‌ قرار گيرند يا خير؟ پاسخ‌ به‌ اين‌ پرسش‌ منشابروز مجادلات‌ و مباحثات‌ عديده‌اي‌ گرديده‌ است‌. در اکثر سمينارها وکنفرانس‌هاي‌ بين‌المللي‌ که‌ در خصوص‌ حفاظت‌ خاک‌ برگزار شده‌، اين‌مساله‌ مورد بحث‌ قرار گرفته‌ است‌ که‌ آخرين‌ آن‌ سمينار حفاظت‌ خاک‌ درشهر جيان‌ در کشور چين‌ در سال‌ 1997 بود.

 

يک‌ مکتب‌ فکري‌، اين‌ ديدگاه‌ را دارد که‌ مزارع‌ کوچک‌ و کشاورزان‌خرده‌پا، هيچ‌ گونه‌ منابع‌ مالي‌ براي‌ اجراي‌ پروژه‌هاي‌ آبخيزداري‌ دراختيار ندارند و از طرفي‌ منافع‌ ناشي‌ از اجراي‌ پروژه‌ ممکن‌ است‌ پس‌ ازچند سال‌ روشن‌ شود يا حتي‌ اين‌ منافع‌ در پايين‌دست‌ به‌ وقوع‌ پيوندد.تامين‌ زمين‌، نيروي‌ کار و زمان‌ مناسب‌ به‌ منظور اجراي‌ پروژه‌هاي‌حفاظت‌ آب‌ و خاک‌ بايد از سوي‌ کشاورزان‌ صورت‌ گيرد و دولت‌ بايد اين‌مسايل‌ را جبران‌ کند. تشويق‌هايي‌ از قبيل‌ توزيع‌ عادلانه‌ درآمد و امکانات‌با توجه‌ به‌ اين‌ که‌ اهالي‌ پايين‌دست‌ (شهر و شهرستان‌) بسيار بيش‌ ازاهالي‌ بالادست‌ از طريق‌ تسهيلات‌ زيربنايي‌ دولت‌ کمک‌ دريافت‌ مي‌کنند،بايد براي‌ اهالي‌ بالادست‌ در نظر گرفته‌ شود. از طرفي‌ با توجه‌ به‌ امکانات‌زيربنايي‌ در پايين‌دست‌ اهالي‌ اين‌ مناطق‌ بايد ملزم‌ به‌ تامين‌ بخش‌ ازهزينه‌هاي‌ عمليات‌ آبخيزداري‌ در بالادست‌ شوند.

مکتب‌ فکري‌ ديگر بر اين‌ اعتقاد است‌ که‌ اعطاي‌ برخي‌ تشويق‌ها (به‌ويژه‌ سوبسيدهاي‌ نقدي‌) بر اساس‌ تجارب‌ بدست‌ آمده‌، باعث‌ بروز برخي‌سوء استفاده‌ها و نيز رشد ذهنيت‌ و زندگي‌ سوبسيدي‌ شده‌ است‌. دليل‌ديگر اين‌ گروه‌ براي‌ عدم‌ اعطاي‌ تشويق‌ به‌ مشارکت‌ کنندگان‌ اين‌ است‌ که‌در کشورهاي‌ در حال‌ توسعه‌، منابع‌ مالي‌ دولت‌ها محدود است‌ و قادرنيست‌ اين‌ سوبسيدها را اعطا کند. لذا اين‌ گروه‌ معتقد به‌ آموزش‌ و توسعه‌هستند و به‌ خصوص‌ آموزش‌ کشاورزي‌ را در امر شناخت‌ آبخيزداري‌ وبرنامه‌هاي‌ حفاظت‌ آب‌ و خاک‌ بسيار موثر مي‌دانند. منافع‌ اجراي‌برنامه‌هاي‌ حفاظت‌ آب‌ و خاک‌ در سطح‌ مزرعه‌ در نهايت‌ به‌ سطح‌ حوزه‌کشيده‌ خواهد شد.

به‌ طور قطع‌، اين‌ دو ديدگاه‌ مختلف‌ بر اساس‌ مقياس‌هاي‌ متفاوت‌ذهني‌ و فکري‌ شکل‌ گرفته‌اند. ديدگاه‌ نخست‌ در مقياس‌ بزرگتر و درسطحي‌ وسيع‌تر و مبتني‌ بر فعاليت‌هاي‌ آبخيزداري‌ در سطح‌ حوزه‌ آبخيزاست‌. اين‌ برنامه‌ها تا وراي‌ مرزهاي‌ مزرعه‌ و حوزه‌ گسترش‌ يافته‌ است‌ و تاسطح‌ جامعه‌ امتداد مي‌يابد. نقطه‌ تمرکز ديدگاه‌ دوم‌ مزارع‌ شخصي‌ وانفرادي‌ است‌.

اگر اين‌ انگيزه‌ها تعديل‌ گردند، انتخاب‌ دقيق‌ نوع‌ صحيح‌ انگيزه‌ها ومديريت‌ مناسب‌ آنها منجر به‌ حداقل‌ رساندن‌ ناکارآمدي‌ و سوء کارکردپروژه‌هاي‌ آبخيزداري‌ مي‌شود. يک‌ ضرب‌المثل‌ چيني‌ مي‌گويد: به‌ واسطه‌يک‌ بار گير کردن‌ لقمه‌ در گلو نبايد خوردن‌ را کنار گذاشت‌. سوبسيدهاي‌نقدي‌ تنها يک‌ نوع‌ از انواع‌ مشوق‌ها هستند که‌ متاسفانه‌ در عمل‌ به‌درستي‌ از آنها استفاده‌ نمي‌شود. در حقيقت‌ انواع‌ مختلفي‌ از مشوق‌هاي‌مستقيم‌ و غيرمستقيم‌ وجود دارند. برخي‌ از اين‌ مشوق‌ها بسيار ارزان‌ ومناسب‌ هستند. براي‌ کاهش‌ بار مسووليت‌ دولت‌، مشوق‌ها بايد در مرحله‌شروع‌ عمليات‌ آبخيزداري‌ يا در مرحله‌ معرفي‌ نوع‌ جديدي‌ از زيرپروژه‌هااعطا شوند.

هنگامي‌ که‌ کشاورزان‌ منافع‌ کار را بشناسند در احداث‌ و نگهداري‌آنها نيز مشارکت‌ خواهند کرد. از سوي‌ ديگر راه‌هاي‌ ابتکاري‌ براي‌ تامين‌منابع‌ جديد براي‌ اعطاي‌ تشويق‌ها بايد جستجو شود.

 ة چه‌ نوع‌ عملياتي‌ بايد بيشتر مورد تاکيد قرار گيرد؟ مکانيکي‌ يابيولوژيکي‌؟

در بيشتر کشورهاي‌ در حال‌ توسعه‌ حوزه‌هاي‌ آبخيز شيبدار به‌ شدت‌زير کشت‌ قرار داده‌ مي‌شوند. عمليات‌ کنترل‌ فرسايش‌ در اين‌ حوزه‌هامعمولا به‌ عنوان‌ يکي‌ از وظايف‌ اصلي‌ آبخيزداري‌ قلمداد مي‌شود. براي‌به‌ حداقل‌ رساندن‌ ميزان‌ فرسايش‌ و نيل‌ به‌ بهره‌برداري‌ پايدار، سازه‌هاي‌آبخيزداري‌ از قبيل‌: انواع‌ تراس‌ها، بانکت‌ها به‌ طور فزاينده‌ و موثري‌ دراين‌ مناطق‌ مورد استفاده‌ قرار گرفته‌ است‌. تراس‌ها و به‌ ويژه‌ تراس‌هاي‌پهن‌ بسيار گران‌ قيمت‌ هستند. در بسياري‌ از مناطق‌ اين‌ سازه‌هاي‌ بدون‌توجه‌ به‌ نيازهاي‌ واقعي‌ کشاورزان‌ و در نظر گرفتن‌ اصول‌ کشاورزي‌ مدرن‌از قبيل‌: امکان‌ حمل‌ و نقل‌، آبياري‌ و زهکشي‌ و انجام‌ مکانيزاسيون‌طراحي‌ و اجرا مي‌شوند که‌ در نهايت‌ منجر به‌ بروز محدوديت‌هايي‌ دربهره‌برداري‌ از سيستم‌هاي‌ تراس‌بندي‌ مي‌شود.

 

در اين‌ شرايط تقاضا براي‌ انجام‌ عمليات‌ بيولوژيک‌ و يا ساير عمليات‌مکانيکي‌ کم‌هزينه‌تر افزايش‌ مي‌يابد. هر عمليات‌ ديگري‌ نيز به‌ شرطي‌موفق‌ خواهد بود که‌ در محل‌ مناسب‌ و در شرايط مساعد اکولوژيکي‌ و آب‌و هوايي‌ به‌ درستي‌ اجرا شود.

سوال‌هاي‌ اساسي‌ و مهم‌ در ين‌ بخش‌ عبارتند:

1ـ آيا اين‌ اقدام‌هاي‌ بيولوژيکي‌، قابليت‌ جذب‌ رواناب‌ را در شرايط خاص‌آب‌ و هوايي‌ و شيب‌هاي‌ موجود دارند؟

2ـ آيا اين‌ اقدام‌ها با عمليات‌ مدرن‌ کشاورزي‌ همخواني‌ و تطابق‌ دارند؟

پاسخ‌ صادقانه‌ اين‌ پرسش‌ها به‌ طور مسلم‌ پنه‌پ است‌. پاسخ‌ منفي‌ به‌نخستين‌ پرسش‌ به‌ معناي‌ قابل‌ کنترل‌ نبودن‌ پديده‌ فرسايش‌ به‌ جهت‌وجود رواناب‌ است‌. پاسخ‌ منفي‌ به‌ پرسش‌ دوم‌ مويد موقتي‌ بودن‌ و اساسي‌نبودن‌ اقدام‌هاي‌ صورت‌ گرفته‌ است‌.

اقدام‌هاي‌ مکانيکي‌ در حفاظت‌ از شيب‌هاي‌ تند (بيش‌ از 30 درجه‌)و کنترل‌ فرسايش‌ اين‌ اراضي‌ بسيار موثر مي‌باشند. (فائو 1977، هادسون‌1981 و وو 1986).

انواع‌ مختلفي‌ از عمليات‌ مکانيکي‌ همانند: انواع‌ بانکت‌ها و تراس‌ها وپشته‌هاي‌ خاکي‌ در اراضي‌ شيبدار مورد استفاده‌ قرار مي‌گيرند. کارکردعمده‌ اين‌ سازه‌ها در جهت‌ ايمني‌ زهکشي‌ رواناب‌ اضافي‌، تسهيل‌عمليات‌ کشاورزي‌ مدرن‌ و فراهم‌ آوردن‌ شرايط مناسب‌ کشت‌ و زرع‌است‌. نکته‌اي‌ که‌ بايد به‌ آن‌ توجه‌ داشت‌ اين‌ است‌ که‌ لزومٹ عمليات‌سازه‌اي‌ گران‌تر از عمليات‌ بيولوژيک‌ نيست‌.

مطالعاتي‌ که‌ در امريکا در خصوص‌ توجيه‌ اقتصادي‌ عمليات‌آبخيزداري‌ صورت‌ گرفته‌ است‌، نشان‌ مي‌دهد که‌ تراس‌بندي‌ نسبت‌ به‌ساير عمليات‌ در درازمدت‌ بسيار اقتصادي‌تر است‌، (بارباريکا 1987) هرچند سازه‌هايي‌ از قبيل‌ پشته‌ها يا کانال‌هاي‌ خاکي‌ که‌ روي‌ دامنه‌هااحداث‌ مي‌شوند و قادر به‌ کاهش‌ فرسايش‌ تا ميزان‌ 80 درصد هستند،فقط يک‌ پنجم‌ تراس‌بندي‌ قيمت‌ دارند. (شنگ‌ و مايکلسون‌ 1973، ليائو1976 و شنگ‌ 1990).

يک‌ گرايش‌ عمومي‌ در ميان‌ مهندسان‌ به‌ منظور استفاده‌ بيشتر ازسازه‌ها وجود دارد، در حالي‌ که‌ متخصصان‌ زراعت‌ و جنگل‌داران‌ به‌عمليات‌ بيولوژيک‌ رغبت‌ بيشتري‌ نشان‌ مي‌دهند.

راهکار صحيح‌ و درست‌، يکنواخت‌سازي‌ يا انتخاب‌ نوع‌ خاصي‌ از کاراصلاح‌ اراضي‌ نيست‌. مديريت‌ حوزه‌ آبخيز بايد در پي‌ انجام‌ يک‌ سري‌عمليات‌ موثر که‌ ممکن‌ است‌ شامل‌ هر دو گروه‌ مکانيکي‌ و بيولوژيک‌باشد، برآيد. اين‌ کشاورزان‌ و اهالي‌ حوزه‌ آبخيز هستند که‌ با توجه‌ به‌ نوع‌کشت‌ خود، منابع‌، گرايش‌ها و شرايط زمين‌ بايد نوع‌ کار را انتخاب‌ و اجراکنند. پافشاري‌ روي‌ هر يک‌ از انواع‌ عمليات‌ فقط به‌ صرف‌ مسايل‌اقتصادي‌ (کم‌هزينه‌ بودن‌) و بدون‌ توجه‌ به‌ ميزان‌ تاثير و پايداري‌ عمليات‌،اقدامي‌ عاقلانه‌ نمي‌باشد.

 

 

 

ة برنامه‌هاي‌ آبخيزداري‌ بايد بر روي‌ پيشگري‌ تکيه‌ کند يا درمان‌؟

همانند مسايل‌ بهداشتي‌ اين‌ يک‌ اعتقاد عمومي‌ است‌ که‌ پيشگيري‌بهتر از درمان‌ است‌. همان‌ طور که‌ پيشتر گفته‌ شد، حوزه‌هاي‌ آبخيز درکشورهاي‌ در حال‌ توسعه‌ با انبوه‌ جمعيت‌ روبه‌رو هستند. در دهه‌هاي‌اخير روش‌هاي‌ نامناسب‌ کشت‌ و کاربري‌ نامناسب‌، اراضي‌ حوزه‌هاي‌آبخيز را با تخريب‌ روبه‌رو کرده‌ است‌ و بسياري‌ از اين‌ حوزه‌ها با مسايل‌حاد فرسايش‌ سطحي‌، شياري‌، خندقي‌ و زمين‌ لغزش‌ روبه‌رو گشته‌اند.

کشاورزان‌ به‌ منظور احياي‌ اراضي‌، افزايش‌ بهره‌وري‌ و کاستن‌ از روندفرسايش‌، اغلب‌ خاک‌هاي‌ زيرسطحي‌ را زير کشت‌ قرار مي‌دهند. اين‌روش‌ گرچه‌ بسيار گران‌، اما در مواردي‌ معقول‌ و ضروري‌ است‌.

بلاياي‌ طبيعي‌ در اکثر حوزه‌هاي‌ آبخيز در کشورهاي‌ در حال‌ توسعه‌امري‌ عادي‌ و معمول‌ مي‌باشد. رگبارها و بارش‌هاي‌ سيل‌آسا موجب‌خسارات‌ فراوان‌ به‌ جاده‌ها، مسير رودخانه‌ها، دامنه‌هاي‌ شيبدار و دره‌هامي‌شود و لذا عمليات‌ احيا و درمان‌ در اين‌ حوزه‌ها با هزينه‌هاي‌ بالا موردنياز خواهد بود. هر چند عمليات‌ پيشگيري‌ از قبيل‌: اسکله‌ريزي‌، احداث‌سيل‌بند و يا احداث‌ سدهاي‌ مخزني‌ نيز بسيار گران‌ قيمت‌ است‌. عبارت‌کلي‌; پيشگيري‌، بهتر و اقتصادي‌تر از درمان‌ است‌; يک‌ عبارت‌ مبهم‌ است‌که‌ در بسياري‌ از شرايط متقاعد کننده‌ نيست‌. استراتژي‌ بهينه‌ شامل‌طبقه‌بندي‌ حوزه‌هاي‌ آبخيز بر اساس‌ نيازهاي‌ درماني‌ آنها مي‌باشد.حوزه‌هاي‌ رو به‌ افول‌ و تخريب‌ شده‌ نياز به‌ درمان‌ دارند در حالي‌ که‌حوزه‌هاي‌ آبخيز با اندکي‌ تخريب‌ نياز به‌ پيشگيري‌ و مراقبت‌ دارند.

در يک‌ حوزه‌ آبخيز مستقل‌ قابليت‌ اراضي‌ بايد طبقه‌بندي‌ شود و براساس‌ آن‌ کشاورزان‌ به‌ انجام‌ امور کشت‌ متراکم‌ و انبوه‌ در پارسل‌هايي‌ باشرايط بهتر و همراه‌ با اقدام‌هاي‌ حفاظتي‌ تشويق‌ گردند و اراضي‌ شيبدارفرسايش‌ يافته‌ را به‌ استفاده‌هاي‌ ديگر همراه‌ با اقدام‌هاي‌ پيشگيرانه‌اختصاص‌ دهند. به‌همين‌ شکل‌ تمامي‌ اراضي‌ شيبدار حوزه‌، اولويت‌بندي‌مي‌شوند. بهترين‌ اقدام‌ پيشگيرانه‌، استفاده‌ از اراضي‌ با توجه‌ به‌ قابليت‌آنها است‌. متاسفانه‌ در کشورهاي‌ در حال‌ رشد طبقه‌بندي‌ قابليت‌ اراضي‌به‌ اين‌ شکل‌ صورت‌ نمي‌گيرد. در برخي‌ از کشورها شاخص‌هاي‌غيراجرايي‌ که‌ ناشي‌ از سوء برداشت‌ از کاربري‌ اراضي‌ است‌، بکار گرفته‌مي‌شود.

ة آيا برنامه‌هاي‌ آبخيزداري‌ بايد در سطح‌ مزرعه‌ انجام‌ گيرد يا درسطح‌ حوزه‌؟

مديريت‌ حوزه‌ آبخيز نيازمند به‌ يک‌ ديد کلي‌ و برنامه‌ريزي‌ براي‌حوزه‌ آبخيز به‌ عنوان‌ يک‌ راهکار طبيعي‌ و وظيفه‌ اساسي‌ است‌. هر چندکه‌ اعتراض‌هايي‌ نسبت‌ به‌ اين‌ راهکار نيز وجود دارد. يک‌ گرايش‌ اين‌ طورعنوان‌ مي‌کند که‌ برنامه‌ريزي‌ بر اساس‌ مزرعه‌ و عرصه‌ بر برنامه‌ريزي‌ براساس‌ حوزه‌ ارجحيت‌ دارد. (داگلاس‌ 1992) دلايل‌ اصلي‌ اين‌ اعتراض‌هاعبارتند از:

ـ حوزه‌ آبخيز يک‌ حوزه‌ غيرطبيعي‌تر از مزرعه‌ شخصي‌ براي‌ مشارکت‌کشاورزان‌ است‌.

ـ يک‌ برنامه‌ حفاظتي‌ نيازمند کار جمعي‌ کشاورزان‌ است‌ که‌ فراتر ازمسووليت‌ها و فعاليت‌هاي‌ داخل‌ مزرعه‌ است‌. نکته‌اي‌ که‌ در اين‌ مطالب‌وجود دارد اين‌ است‌ که‌ ضرورت‌ و مزاياي‌ طرح‌ حوزه‌ آبخيز نمي‌تواندمورد انکار قرار گيرد. حوزه‌ آبخيز يک‌ واحد جغرافيايي‌ و هيدرولوژيک‌است‌ که‌ ممکن‌ است‌ مرزهاي‌ آن‌ بر مرزهاي‌ مزرعه‌ يا مرزهاي‌ واحدهاي‌اجرايي‌ منطبق‌ نباشد. اين‌ نکته‌ نيز حايز اهميت‌ است‌ که‌ حوزه‌ آبخيز يک‌واحد کاري‌ در يک‌ سيستم‌ مديريت‌ جامع‌ است‌ که‌ ارتباط ميان‌ بالا وپايين‌ دست‌ را برقرار مي‌سازد.

در راستاي‌ محافظت‌ کامل‌ حوزه‌ تمام‌ قطعات‌ زمين‌هاي‌ زراعي‌،جنگلي‌، مرتعي‌ و غيره‌ بايد مورد ملاحظه‌ قرار گيرند. علاوه‌ بر اين‌کاربري‌ها رودخانه‌ها، جاده‌ها و نواحي‌ مسکوني‌ نيز در طرح‌ها وبرنامه‌هاي‌ ارايه‌ شده‌ بايد مد نظر قرار گيرند و برنامه‌هاي‌ حفاظتي‌ درمورد آنها اجرا شود.

مسووليت‌ اجراي‌ برنامه‌هاي‌ حفاظت‌ خاک‌ در سطح‌ مزرعه‌ به‌ عهده‌زارعان‌ و در سطح‌ حوزه‌ به‌ عهده‌ دولت‌ يا ساير مجامع‌ عمومي‌ است‌. البته‌دولت‌ مي‌تواند زارعان‌ و کشاورزان‌ محلي‌ را به‌ کار گمارده‌ و حقوق‌ آنها راپرداخت‌ نمايد، اما مجددٹ بايد بر اين‌ نکته‌ تاکيد داشت‌ که‌ اين‌ قبيل‌ اموراز وظايف‌ کشاورزان‌ نمي‌باشد.

مرحله‌ نخست‌ طرح‌ شامل‌: تهيه‌ ليست‌ منابع‌ موجود، تعريف‌ مساله‌،چگونگي‌ و استراتژي‌ مديريت‌، بودجه‌ و ساير مسايل‌ است‌. اين‌ امور دريک‌ دوره‌ کوتاه‌ مدت‌ مي‌تواند انجام‌ گيرد. پس‌ از انجام‌ مرحله‌ نخست‌نوبت‌ به‌ تهيه‌ يک‌ برنامه‌ اجرايي‌ با جزييات‌ بيشتر براي‌ هر نوع‌ کاربري‌مي‌رسد. به‌ علت‌ تعدد مزارع‌ کوچک‌ در سطح‌ حوزه‌ آبخيز به‌ ويژه‌ درکشورهاي‌ در حال‌ توسعه‌، اين‌ مساله‌ باعث‌ اتلاف‌ وقت‌ زيادي‌ در مرحله‌برنامه‌ريزي‌ مزارع‌ مي‌شود. بنابراين‌ مديريت‌ و محافظت‌ از حوزه‌هاي‌آبخيز شامل‌: برنامه‌ريزي‌ براي‌ حوزه‌ هم‌ در سطح‌ حوزه‌ و هم‌ در سطح‌مزرعه‌ است‌ و توجه‌ به‌ يکي‌ و بي‌توجه‌ به‌ ديگري‌ يک‌ روند نامعقول‌ و ناقص‌خواهد بود.

ة مديريت‌ جامع‌ تا کجا بايد ادامه‌ يابد؟

مديريت‌ جامع‌ حوزه‌ آبخيز يک‌ مفهوم‌ جديد است‌ که‌ در اوايل‌ دهه‌1970 ابداع‌ شد. هدف‌ اصلي‌ اين‌ نوع‌ مديريت‌، توسعه‌ و پايش‌ منابع‌طبيعي‌ در سطح‌ حوزه‌ آبخيز با تاکيد بر منابع‌ انساني‌ و زيست‌محيطي‌است‌. (فائو 1976، ايرن‌ 1977).

در بسياري‌ از اين‌ نوع‌ برنامه‌ها عناصري‌ از بحث‌ توسعه‌ روستايي‌همانند: ساخت‌ و اصلاح‌ جاده‌ها، بازاريابي‌، ساخت‌ مسکن‌ روستايي‌،ساخت‌ مدارس‌ و مراکز بهداشتي‌ مطرح‌ است‌. در اکثر کشورهاي‌ در حال‌توسعه‌ اين‌ قبيل‌ اقدام‌ها به‌ شدت‌ مورد نياز آبخيزنشينان‌ و مورد حمايت‌آنان‌ است‌. اما اجراي‌ برنامه‌ مديريت‌ جامع‌ با مشکلاتي‌ روبه‌رو مي‌باشد.مشکل‌ اساسي‌ و نخستين‌، نبود نهادهاي‌ مناسب‌ جهت‌ اين‌ اقدام‌ است‌.حتي‌ اگر يک‌ موسسه‌اي‌ اعتبارات‌ لازم‌ را براي‌ اجراي‌ برنامه‌هاي‌ مديريت‌جامع‌ در اختيار داشته‌ و علاقه‌مند به‌ مديريت‌ برنامه‌هاي‌ توسعه‌روستايي‌ نيز باشد با مشکل‌ نبود کارشناسان‌ خبره‌ و متخصص‌ در اين‌زمينه‌ها روبرو خواهند شد. در صورت‌ تامين‌ کارشناسان‌ مجرب‌، مشکل‌بعدي‌ اين‌ است‌ که‌ چطور بين‌ ساير بخش‌ها بايد هماهنگي‌ ايجاد شود ووظيفه‌ هر بخش‌ در داخل‌ حوزه‌ چه‌ مي‌باشد. مديريت‌ جامع‌ تا حدي‌پيش‌ مي‌رود که‌ با مسووليت‌ها و وظايف‌ دولت‌ها (فرمانداران‌ يا دولت‌هاي‌محلي‌) تداخل‌ پيدا مي‌کند. حتي‌ اگر اين‌ مساله‌ نيز مشکل‌ساز نباشد،بحث‌ ايجاد هماهنگي‌ بين‌ ساير بخش‌ها براي‌ انجام‌ فعاليت‌هاي‌ هماهنگ‌داخلي‌ حوزه‌، امري‌ بسيار سخت‌ و بغرنج‌ است‌.

مساله‌ بعدي‌ در مديريت‌ جامع‌ آبخيزداري‌، اعتبارات‌ و نگهداري‌پروژه‌ها است‌. با توجه‌ به‌ محدوديت‌ منابع‌ مالي‌ و اعتباري‌، اکثر پروژه‌هاي‌جامع‌ با کمبود اعتبارات‌ براي‌ انجام‌ کامل‌ آنها روبه‌رو مي‌گردند. اگر بخشي‌از اعتبار عمليات‌ آبخيزداري‌ به‌ سمت‌ مساله‌ توسعه‌ روستايي‌ سوق‌ پيداکند، در عمل‌ بخشي‌ از برنامه‌هاي‌ مديريت‌ جامع‌ معطل‌ مي‌ماند يا به‌ طورناقص‌ اجرا مي‌شود.

 

اين‌ روند موجب‌ باز ماندن‌ مديران‌ آبخيزداري‌ از اجراي‌ برنامه‌هاي‌مديريت‌ جامع‌ مي‌شود. در مديريت‌ سنتي‌ آبخيزداري‌ اين‌ امري‌ خارج‌ ازحيطه‌ مسووليت‌ها شمرده‌ مي‌شد که‌ اعتباري‌ جهت‌ ترميم‌ جاده‌ها،ساختمان‌ها و ساير تاسيساتي‌ که‌ در نواحي‌ روستايي‌ بر اثر بروز بلاياي‌طبيعي‌ (سيل‌، فرسايش‌، رانش‌ زمين‌) خسارت‌ ديده‌اند در نظر گرفته‌شود، اما امروزه‌ با توجه‌ به‌ بحث‌ اعمال‌ مديريت‌ جامع‌ اين‌ کارها جزءمسووليت‌هاي‌ آبخيزداري‌ شمرده‌ مي‌شود.

مشکل‌ سومي‌ که‌ مديريت‌ جامع‌ با آن‌ روبه‌رو است‌، تضاد ميان‌ علايق‌و نيازهاي‌ اهالي‌ بالا و پايين‌ دست‌ است‌ که‌ هر دو در امر مديريت‌ جامع‌ذي‌نفع‌ و دخيل‌ هستند. در حالي‌ که‌ اهالي‌ پايين‌دست‌ از نظر واقع‌ شدن‌در نقاط انتهايي‌ حوزه‌ نيازمند و علاقه‌مند به‌ برنامه‌هاي‌ مراقبتي‌ وحفاظتي‌ بيشتري‌ هستند. اهالي‌ بالادست‌ از نظر کمترتوسعه‌ يافتگي‌بيشتر به‌ مباحث‌ توسعه‌ روستايي‌ علاقه‌ و رغبت‌ نشان‌ مي‌دهند. چگونگي‌ايجاد تعادل‌ ميان‌ اين‌ دو گرايش‌ با توجه‌ به‌ محدوديت‌ منابع‌ يک‌ چالش‌جدي‌ براي‌ برنامه‌ريزان‌ است‌. بر اين‌ اساس‌ مديران‌ و برنامه‌ريزان‌حوزه‌هاي‌ آبخيز مجبور به‌ محدود کردن‌ دامنه‌ فعاليت‌هاي‌ مديريت‌ جامع‌خواهند بود. اما همگان‌ بر اين‌ نکته‌ اتفاق‌ نظر دارند که‌ اولويت‌ برنامه‌هاي‌مديريت‌ جامع‌ بايد به‌ زيرساخت‌هاي‌ مرتبط با توسعه‌ کشاورزي‌ مانند:توسعه‌ منابع‌ آب‌، استحصال‌ آب‌، سيستم‌هاي‌ کوچک‌ آبياري‌، بازاريابي‌،سيستم‌هاي‌ ذخيره‌سازي‌ محصولات‌، کاشت‌ درختان‌ هيزمي‌، احداث‌خانه‌هاي‌ کشاورزي‌ و توسعه‌ کشاورزي‌ صنعتي‌ اختصاص‌ يابد. اين‌فعاليت‌ها در نهايت‌ مي‌تواند منجر به‌ افزايش‌ درآمد جوامع‌ روستايي‌ وتحريک‌ و ترغيب‌ کشاورزان‌ به‌ مشارکت‌ در برنامه‌هاي‌ آبخيزداري‌ شوند.

بر اساس‌ وجود منابع‌ مالي‌، بخش‌هاي‌ توسعه‌اي‌ برنامه‌هاي‌آبخيزداري‌ بايد مورد توجه‌ قرار گيرد و اعتبار ويژه‌اي‌ به‌ آن‌ تخصيص‌ يابدو اعتبار خاصي‌ نيز بايد به‌ بحث‌هاي‌ ترويجي‌ و نيز بحث‌ حفاظت‌ در نظرگرفته‌ شود.

نتيجه‌گيري‌:

مديريت‌ حوزه‌هاي‌ آبخيز در کشورهاي‌ در حال‌ توسعه‌ و کشورهاي‌توسعه‌ يافته‌ به‌ لحاظ تفاوت‌ شرايط اقتصادي‌ و اجتماعي‌ آنها بسيارمتفاوت‌ از يکديگر هستند. در کشورهاي‌ در حال‌ توسعه‌ از حيث‌ جديدبودن‌ برنامه‌هاي‌ آبخيزداري‌، مفاهيم‌ آن‌ نيز در حال‌ توسعه‌ و گسترش‌است‌. به‌ دليل‌ طبيعت‌ برنامه‌هاي‌ مديريت‌ آبخيزها که‌ با بسياري‌ ازبخش‌هاي‌ مختلف‌ در حال‌ تععامل‌ مي‌باشد، موارد مورد بحث‌ بسياري‌ دربرنامه‌ريزي‌ و اجراي‌ پروژه‌هاي‌ آبخيزداري‌ وجود دارد. در اين‌ نوشتارشش‌ مورد مهم‌ و اساسي‌ با هدف‌ ارايه‌ روشنگري‌هايي‌ مورد بحث‌ قرارگرفته‌ است‌ که‌ اميد است‌ به‌ ترويج‌ و تشويق‌ مباحث‌ و مطالعات‌ بيشتر درزمينه‌ برنامه‌هاي‌ آبخيزداري‌ و منافع‌ آن‌ در کشورهاي‌ در حال‌ توسعه‌کمک‌ نمايد